احساس خوشبختی زمانی حاصل میشود که فرد از تهدیدها رهایی یابد و بتواند از فرصتهای موجود در زندگی بهره گیرد. در این صورت، زنان بهمنزلۀ نیمی از افراد جامعه قادرند ایدهها، خواستهها و تمایلات خود را آزادانه مطرح کنند و قابلیتهای خود را به فعلیت رسانند. در غیر این صورت، نبود فرصتهای بهینه برای شکوفایی زنان، آنان را دچار محرومیت میکند که نارضایتی از زندگی را به همراه دارد. هرچه میزان نارضایتی زنان از امکانات، فرصتها و … افزایش یابد، از میزان شادزیستی آنها کاسته میشود.
بسیاری از اخبار مربوط به زنان در خوشبینانه ترین حالت برای مدتی کوتاه، فضای رسانهای کشور را تحت الشعاع قرار می دهد. گاهی تصور می شود وضعیت به این شکل پیش می رود که تنها به دنبال شوی سیاسی هستیم و بسیاری از موارد حاد که انتظار میرود از روند رو به پیشرفت در زمینه کاهش آزار و اذیت زنان و مسائلی که در بعضی از شهرها تبدیل به دغدغه زنان شده است، برخوردار باشیم، همچنان در هاله ای از سکوت پنهان مانده است.
در سراسر جهان، زنان نخستین کسانی هسـتند که صبح از خواب برمی خیزند و آخرین کسانی هستند که شب به بستر می روند. چنـین زنـانی کـه خسـته و کوفته از کارند و در وهله آخر، آن هم با شرایط خاصی، می توانند به نیازهای بهداشتی خود بیندیشند. حتی در برخی از جوامع، زنان فقط زمانی می توانند به پزشک مراجعه کنند که شوهر یا پدر همراهشـان باشـد. در نتیجـه، ممکن است معالجه زنان به تأخیر افتد یا اصلاً برای معالجه اقدامی نشود.
گاهی تصور می شود یا از آن سوی بوم افتاده ایم و سیاست های تهدید جمعیتی را اجرایی کردیم که با کاهش جمعیت روبرو شدیم و یا مانند دهه ۶۰ بر افزایش بدون سیاست گذاری جمعیت تاکید کرده ایم که تبدیل به چالش ها و معضلاتی شده است و چنانچه تدبیری اندیشیده نشود و جوانان را تجهیز به کار و علم نکنیم در آینده زنگ خطری جدی خواهد بود.
کلیشه های تبعیض جنسیتی که پیامد انواع نابرابری میان دو جنس هستند؛ به سهم خود به عامل تبعیض میان جنسها بدل میشوند. هرچه کودک کوچک تر باشد، کم تر می تواند در برابر هجوم کلیشه ها ایستادگی کند که او را وا می دارند تا به جنس دیگر صفت ها، امتیازها یا کمبود های سنتی را نسبت دهد و بدین ترتیب کودکان وادار می شوند که صفات قهرمانانه را به پسرها نسبت دهند و دخترها را تحقیر کنند.
فرزندان ما موهبت های با ارزشی هستند که هرگز نباید بدیهی انگاشته شوند و زندگی آن قدر غیر قابل پیش بینی است که هیچ کدام نمی دانیم امروز آخرین روز زندگی هست یا نه؟
دختری با هفت اسم، نام کتابی است که داستان فرار دختری از کره شمالی را نقل می کند.
هنوز هم از نگاه عده ای، کار زنان هم خدا، هم خرما را خواستن است. چیزی که ما امروز بیش از هر چیز نیاز داریم، برابری واقعی فرصت هاست؛ یعنی اینکه جامعه آنقدر اساس خود را تغییر دهد تا بتواند نیاز هر دو جنس را برآورده سازد، نه اینکه نوشدارویی توزیع کند که بی تاثیر باشد.
پدیده کودکان کار که امروز تبدیل به تراژدی شهری شده؛ مشکلاتی مانند محرومیت از حق تحصیل، محرومیت از حق بهداشت و سلامت، محروم شدن از بازی و تفریح و بسیاری از حقوق دیگر که چه بسا برای یک زندگی عادی لازم است را سبب شده است و مساله کودکان خیابانی در ایران را از مرحله یک آسیب اجتماعی به سمت بحران ملی سوق می دهد و باید کنترل و ساماندهی شود.
یکی از معیارهایی که می توانیم به آسانی سطح استاندارد زندگی خود را محاسبه کنیم، حال خوب است. حال خوب تا حدی ذهنی است و ارتباطی به موقعیت مکانی و زمانی فرد ندارد؛ اما میزان رفاه مادی می تواند کمک کند تا فرد حال خوبی داشته باشد.
منطبق نبودن آنچه که آموزش و پرورش به دانش آموزان ارائه می دهد با آنچه نیاز های جامعه می طلبد، نکته ی کلیدی در بیراهه رفتن این نظام آموزشی است.
بیکاران تحصیلکرده ای که حتی در مقطع دکترا حاشیه امنی برای یافتن شغل ندارند؛ این خود تبدیل به چالش اساسی کشور شده است. کشور با رشد روز افزون جمعیت دارای تحصیلات عالی بدون هیچ تدبیر و زیر ساختی که تنها نتیجه افزایش بیش از حد ظرفیت دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی است، مواجه شده است.
به راستی زمانی که رابطه بر ضابطه بر کشور سایه می افکند و کمتر خبره شدن یا به اصطلاح قدیم ترها(استاد شدن در کار) معنا پیدا می کند و می آموزیم غیر از بالابردن آگاهی و مهارت خود در زمینه زندگی خانوادگی، شغلی و … به راهکارهای دیگری متوسل شویم ، دیگر اهمیتی پیدا نمی کند تا زمانی برای مطالعه بگذاریم.
کنجکاو شدم تا آمار کودکان کار را پیدا کنم ، آن چنان مورد توجه هستند که حتی تعدادشان هم قابل شناسایی نیست و فقط این را می دانیم که روز به روز بیشتر می شوند، بررسی این موضوع نیاز به تلاش زیادی ندارد، کافی است لحظه ای پشت چراغ قرمز، شیشه دودی ماشین مان را پایین دهیم و از زیر عینک تیره مان نیم نگاهی به انبوه دستان دراز شده به سمت و سویمان بیاندازیم …
در کشور ما هم بنا به فرهنگ مرسوم، عادت ماهانه زنان در فضای خانواده پنهان می ماند و متاسفانه گاه ابراز درد در این دوران نشان از بی حیایی زنان دارد . در هنگام تهیه ملزومات بهداشتی (نوار بهداشتی) از مغازه های محلی، شرمی همراه با گناه، شخص را در بر می گیرد و جالب تر اینکه فروشنده ها نیز نوار بهداشتی را مخفی کرده و در پوشش سیاه تحویل می دهند.