پدیده کودکان کار که امروز تبدیل به تراژدی شهری شده؛ مشکلاتی مانند محرومیت از حق تحصیل، محرومیت از حق بهداشت و سلامت، محروم شدن از بازی و تفریح و بسیاری از حقوق دیگر که چه بسا برای یک زندگی عادی لازم است را سبب شده است و مساله کودکان خیابانی در ایران را از مرحله یک آسیب اجتماعی به سمت بحران ملی سوق می دهد و باید کنترل و ساماندهی شود.
یکی از معیارهایی که می توانیم به آسانی سطح استاندارد زندگی خود را محاسبه کنیم، حال خوب است. حال خوب تا حدی ذهنی است و ارتباطی به موقعیت مکانی و زمانی فرد ندارد؛ اما میزان رفاه مادی می تواند کمک کند تا فرد حال خوبی داشته باشد.
منطبق نبودن آنچه که آموزش و پرورش به دانش آموزان ارائه می دهد با آنچه نیاز های جامعه می طلبد، نکته ی کلیدی در بیراهه رفتن این نظام آموزشی است.
بیکاران تحصیلکرده ای که حتی در مقطع دکترا حاشیه امنی برای یافتن شغل ندارند؛ این خود تبدیل به چالش اساسی کشور شده است. کشور با رشد روز افزون جمعیت دارای تحصیلات عالی بدون هیچ تدبیر و زیر ساختی که تنها نتیجه افزایش بیش از حد ظرفیت دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی است، مواجه شده است.
به راستی زمانی که رابطه بر ضابطه بر کشور سایه می افکند و کمتر خبره شدن یا به اصطلاح قدیم ترها(استاد شدن در کار) معنا پیدا می کند و می آموزیم غیر از بالابردن آگاهی و مهارت خود در زمینه زندگی خانوادگی، شغلی و … به راهکارهای دیگری متوسل شویم ، دیگر اهمیتی پیدا نمی کند تا زمانی برای مطالعه بگذاریم.
در کشور ما هم بنا به فرهنگ مرسوم، عادت ماهانه زنان در فضای خانواده پنهان می ماند و متاسفانه گاه ابراز درد در این دوران نشان از بی حیایی زنان دارد . در هنگام تهیه ملزومات بهداشتی (نوار بهداشتی) از مغازه های محلی، شرمی همراه با گناه، شخص را در بر می گیرد و جالب تر اینکه فروشنده ها نیز نوار بهداشتی را مخفی کرده و در پوشش سیاه تحویل می دهند.
به طور کلی سبک زندگی سلامت محور شامل رفتار هایی است که فرد طی آن به تغذیه مناسب، ورزش، دوری از رفتارهای مخرب، استفاده از مواد مخدر و تشخیص نشانه های بیماری در بعد جسمی و کنترل عواطف و احساسات و کنار آمدن با مشکلات در بعد روانی، سازگاری و اصلاح روابط بین فردی در بعد اجتماعی اقدام میکند.
کارشناسان علوم رفتاری، خاستگاه این رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی را پیشزمینههای ذهنی مردانی میدانند که رانندگی را حق جنسیتی خود و عملی مردانه میپندارند و زنان راننده را به چشم متعرضانی مینگرند که به قلمرو آنان وارد شدهاند.
در حالی که جوامع مختلف به سرعت در حال افزایش تعداد وسایل نقلیه و نیز راه ها هستند، مساله توجه به ایمنی کودکان مغفول باقی مانده است. ۳۶ درصد مرگ و میر کودکان در داخل خودرو صورت می گیرد که مهم ترین آن عدم بستن کمربند ایمنی و یا عدم وجود صندلی مخصوص کودک است.
برابر کردن استانداردهای آموزشی پسران و دختران باید برابری درآمد و فرصت های کاری را نیز تامین کند، اما عملاً این اتفاق نمی افتد و وقتی که بازار کار بر حسب جنسیت تقسیم شده است، وانگهی منابع عظیمی که در آموزش زنان، سرمایه گذاری شده است، برای همیشه از بین خواهد رفت.
تا زمانی که نهادهای متولی فرهنگ با مرجعیتهای متعدد و گاه موازی اقدام به سیاستگذاری مجزا کنند، شاهد عدم تعادل در سیستم اجتماعی خواهد بود، ضمن اینکه قطعا چنین اقدامات متناقضی منجر به شکاف بین نسلها و گسست فرهنگی خواهد شد.
متاسفانه مسئلهای که بعضا قبح دارد، آن را پنهان نگاه می دارند، تا به اصطلاح قبح آن شکسته نشود؛ در نتیجه آموزش و مشاوره اجتماعی هم در خصوص این رخداد، تعریف نشده باقی می ماند. در آخر آسیب های ناشی از آن به مراتب شدیدتر و پیچیده تر شده و از زیر پوست جامعه به سطح جامعه آمده، لذا خسران بیشتری را موجب می شود.
پر واضح است که افزایش جرم حاکی از افول سرمایه اجتماعی در جامعه کنونی است. وقتی چنین مسئله مهمی پیش رو داریم (کاهش سرمایه اجتماعی) پس چرا آن قدر در آموزش حقوق شهروندی کم کاریم؟!
گاه تصور میشود رسانه ها واقعیت را بازتاب نمی دهند، بلکه آنها واقعیت را از صافی های خود عبور می دهند. رسانهها به افراد جامعه می گویند که باید بر طبق کلیشه های جنسیتی بیاندیشند و زنان در همین قالب ها قابل فهم هستند.
امروزه زنان بسیاری در فضاهای شهری و روستایی سوار بر ترک موتورسیکلت که راکبان مرد دارند، دیده می شوند و واکنش نامناسبی هم نسبت به آنان وجود ندارد. اما استفاده زنان از وسیله نقلیه ای در قالب موتور و گاه حتی دوچرخه به عنوان راننده با چالش مواجه است، آیا تفاوت در نوع رانندگی کردن است؟!