زنان معلول از جمله گروه های خاص اجتماعی هستند که به دلیل نقص جسمانی ممکن است به طور مضاعف از فرصت ها و امکانات اجتماعی بی بهره باشند. چنانچه گفته می شود؛ اگر افراد معلول زن باشند، رنج زن بودن نیز به آن افزوده می شود.
به گزارش عصر زنان؛ ۸۰ درصد معلولان جهان در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند؛ در حالی که مخارجی که این کشورها در راستای حمایت از آنها پرداخت می کنند، ۲۰ درصد افراد معلول در کشورهای پیشرفته است.
امروز تبعیض مضاعفی که بر زنان دچار معلولیت روا داشته میشود، مورد توافق متخصصان مطالعات معلولیت است.
دختران و زنان معلول بخش قابل توجهی از جامعه افراد معلول را تشکیل میدهند.
در حال حاضر دختران و زنان به عنوان گروهی که استحقاق توجه و برخورداری از حقوق برابر را دارا هستند، مورد غفلت قرار گرفته اند.
موقعیت زندگی زنان دارای معلولیت، پیچیده و سرشار از موانع نگرشی، اجتماعی و اقتصادی بر سر راه آسایش اجتماعی و روانی آنهاست.
محدودیت فرصتها در آموزش، اشتغال، ازدواج برخورداری از امکانات بهداشتی و آسیب پذیری در مقابل انواع خشونت مانند خشونت جنسی مشارکت آنها را در جامعه باز هم محدودتر میکند.
به راستی نیاز و مشکلات دختران و زنان معلول در ایران چیست؟
بر اساس تعریف سازمان جهانی بهداشت، معلولیت عبارتند از هرگونه نقص یا محدودیت در کارکرد های طبیعی جسمی و ذهنی. در جایی دیگر از معلولیت به عنوان ناتوانی در انجام تمام و یا بخشی از اعمال ضروری برای زندگی فردی یا اجتماعی فرد تعبیر شده است.
بر اساس گزارش ها، ۱۰ تا ۱۵ درصد جمعیت دنیا را افرادی تشکیل می دهند که به نوعی دچار معلولیت هستند و از این تعداد، حدود ۴۰ تا ۴۵ درصد، زنان بوده و این مسئله باعث شده است که معلولیت و ناتوانی به موضوع مهمی در جوامع تبدیل گردد.
معلولیت به انواع مختلفی از جمله معلولیت های جسمی، ذهنی و اجتماعی طبقه بندی می شود و از این میان، معلولیت جسمی به شرایطی اطلاق می شود که فرد به دلیل ناتوانی جسمی دچار محدودیت حرکتی شده باشد.
واضح است که این دسته از افراد از دیگر اقشار جامعه جدا نیستند و همانند آنان برای بالندگی و شکوفا شدن به آموزش، پرورش و حمایت از سوی خانواده و جامعه نیاز دارند و این حمایت ها برای زنان، نقش پررنگ تر و مهمتری را ایفا می کند.
می توان دریافت که برای توانمند سازی زنان دارای معلولیت جسمی-حرکتی، عوامل متعددی می تواند مؤثر باشد که در دو حیطه ی کلی طبقه بندی می شوند. این دو حیطه دربرگیرنده ی ارتقاء نیازهای مادی و جسمی این افراد شامل: حمایت های اجتماعی از طریق سازمان های مربوطه از جمله سازمان بهزیستی و حمایت خانواده، اجرای استراتژی های موفقیت آمیز یادگیری، تحصیلات آکادمیک و آموزش های حرفه ای، فعالیت بدنی و ورزش و بهینه سازی عملکرد، توسعه ی مهارت های مراقبت از خود، افزایش دسترسی به محیط های اجتماعی و بهینه سازی حمل و نقل و برنامه ی توانبخشی مبتنی بر جامعه می باشند.
نیازهای روانی این افراد از قبیل: مشارکت در فعالیت های گروهی، رفع انگ و برچسب ناتوانی و تغییر نگرش های منفی، نوع رابطه افراد معلول با مخاطب و واکنش متقابل مخاطبین با آن ها، رفع انزوای اجتماعی و افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس و همچنین بهینه سازی عملکرد ذهن و به حداقل رساندن اهمیت جسم و بدن و نیز تعیین اهداف زندگی سالم و در نهایت حمایت های اجتماعی، سازمان بهزیستی و خانواده از نظر حمایت های معنوی هستند. توجه به این موارد، فرصت زندگی بهتر و توانمندی بیشتر را به این افراد می دهد و فرصت حضور آنها در جامعه را بیشتر کرده و زندگی آنان را بهبود می دهد.
زنان معلول از جمله گروه های خاص اجتماعی هستند که به دلیل نقص جسمانی ممکن است به طور مضاعف از فرصت ها و امکانات اجتماعی بی بهره باشند.
چنانچه گفته می شود؛ اگر افراد معلول زن باشند، رنج زن بودن نیز به آن افزوده می شود.
زن معلول در رویارویی با معلولیت از زمان آغاز شناخت از بدن خود با نوعی چالش و کلنجار ذهنی دست وپنجه نرم کرده است. مشاهده ی وضعیت جسمانی خود توأم با نوع یا انواعی از نقص یا ناتوانی در زندگی فردی، برای زن معلول چالش بزرگی به حساب می آید، به ویژه زمانی که درک این وضعیت جسمانی در ارتباط با دیگری به صورت یک امر اجتماعی درآمده است؛ چراکه در ارتباط با سایر انسان ها که اولین آنها افراد خانواده هایشان بوده، امکان مقایسه ی اندام ها و توانایی های ایشان فراهم شده است. لاجرم درک زنان معلول از وضعیت خود بسیار عمیق تر و فشار روانی حاصل از آن مضاعف شده است. در موارد بسیاری وضعیت ادراکی و تفسیری از خود و جسم خود، منجر به انزوای شدید می گردد ، به طوریکه حاضر به حضور در هیچ جمعی نیستند.
زن معلول در تعاملات روزانه ی خود به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی اش با نوعی دوگانگی روبه روست.
منظور از دوگانگی تعاملی آن است که به طورکلی دو نوع تعامل را در میان خود و سایر افراد مشاهده می کند. نوع اول تعامل توأم با ترحم و دیگری تعامل توام با همکاری است.
ّ تعامل ترحم آمیز مملو از دلسوزی های نابجاست که نه تنها نفع خاصی به حال فرد معلول ندارد، بلکه به لحاظ درونی و شخصی برای وی بار منفی دارد و نوعی ناراحتی و حالت عصبی درونی نسبت به دیگران در زن معلول ایجاد می کند و حتی موجب رنجش خاطرشان می شود و در مواردی ممکن است به نوعی اختلال تعاملی بیانجامد.
به گفته ی این زنان، بیشترین چالش آنها تعاملات ترحم آمیز زنان با آنها است. گاهی آنها نزد مردان بیشتر احساس راحتی می کنند. در برخی مواقع تعامل مردان با زنان معلول بسیار راحت تر است، به عبارت دیگر مردان در تعاملاتشان معلولیت زنان را بیشتر نادیده می گیرند.
ازسوی دیگر تعاملات توأم با همکاری و یاری رساندن است. این بخش شامل آن دسته از مراودات عاری از ترحم است. تعاملاتی که فرد مقابل به زن معلول به شکل ترحم آمیز نگاه نمی کند.
گویی این نوع برخوردهای همراه با همکاری و همیاری در میان مردان نسبت به زنان بیشتر است. در بسیاری از موارد این مردان هستند که کمک و همکاری را در شرایط دشوار در فضاهای عمومی به آنها پیشنهاد می دهند، بدون آنکه از وضعیت آنها بپرسند و یا نگاهی ترحم آمیز به آنها داشته باشند. در یک نگاه کلی، زنان معلول در جریان مراودات اجتماعی شان شرایط متفاوت تری را تجربه می کنند. شاید مشاهده ی یک مرد معلول ویلچری یا دارای پای مصنوعی به اندازه ی یک زن با همین وضعیت جسمانی برای برخی افراد جالب توجه نباشد.
ازدواج زنان معلول
یکی دیگر از عمده محدودیتهای اجتماعی که برای یک زن معلول به شکلی مضاعف اتفاق می افتد مشکلات ازدواج است. فرصت ازدواج برای معلولین زن بسیار کمتر از معلولین مرد است. یک مرد معلول این حق را برای خود قائل است که با یک زن سالم ازدواج کند و یا حداقل امکان ازدواج حتی با یک زن معلول برایش بیشتر است، اما برای یک زن معلول چنین چیزی در مورد ازدواج با یک مرد سالم تا حدی ناممکن و در مورد ازدواج با یک مرد معلول نیز بسیار پایین است.
چنین نگرش نادرستی نه تنها نسبت به ازدواج، بلکه نسبت به بارداری و بچه دار شدن یک خانم معلول نیز در میان است. تصور عامه بر این است که فرزند زن معلول نیز معلول خواهد شد.
کشور ایران به کنفوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت پیوسته است که این کنوانسیون در سال ۲۰۰۶ تصویب شده و در حوزهها و جنبههای مختلف زندگی معلولان ۵۰ ماده قانونی دارد. ماده ۶ در بحث زنان معلول تاکید دارد که هیچگونه تبعیضی در رابطه با زنان و دختران معلول جایز نیست، اما در عمل، دختران معلول گاهی حتی از کمترین حقوق خود بیبهره هستند. چرا که هنوز هم برخی خانوادهها خیلی سخت اجازه ورود به فعالیتهای اجتماعی را به دختران شان میدهند. زیرا میبینند جامعه هنوز آمادگی پذیرش معلولان را ندارد. در نتیجه خانوادهها سعی در سرکوب حضور دخترانشان در جامعه میکنند و تصور میکنند با این روش امنیت دخترانشان را حفظ کردهاند.
اشتغال زنان معلول
آنچه به نظر می آید؛ نگرش و مسائل فرهنگی هم روی کارفرما حاکم است که به چه میزان توانمندی یک فرد معلول را قبول داشته باشد. در این بین حتی اگر بحث استخدام پیش بیاید، کارفرما تصور می کند دردسر استخدام زن معلول بیشتر است بهدلیل شرایط خاصتر او، بنابراین اگر هم بخواهد استخدامی را انجام دهد، ترجیح میدهد مرد معلول را استخدام کند.
بر اساس آنچه گفته شد؛ پاشنه آشیل تمام مشکلات زنان معلول، مسائل فرهنگی است. چنانچه این فرهنگ در کشور ما نهادینه شود که زنان معلول هم مانند سایر زنان دارای حقوق هستند و باید به آنها دست پیدا کنند، آن زمان است که برنامهریزها، تصمیمسازها و تصمیمگیران در تصمیمات، برنامهریزیها و کارهای اجراهایی شان معلولان را هم میبینند و معلولان هم میتوانند مانند سایرین از امکانات استفاده کنند.
زنان و دختران دچار معلولیت مشکلات متعددی دارند. آنان معمولا بیشتر از مردان از معلولیت آسیب میبینند و رنج مضاعفی را تحمل میکنند، چرا که هم به خاطر کمتوانی یا ناتوانی و هم به خاطر جنسیتشان محرومیت و تبعیض را تجربه میکنند. با وجود این که آمار زنان خودسرپرست معلول از مردان بیشتر است، اما بسیاری از این زنان هیچگاه امکان استخدام و شاغل شدن را پیدا نمیکنند.
این در حالی است که براساس قانون جامع حمایت از حقوق معلولان که سال ۱۳۸۳ تصویب شد، دولت موظف است؛ زمینههای لازم را برای تامین حقوق معلولان، فراهم و حمایتهای لازم را از آنها به عمل بیاورد. حتی در ماده ۷ این قانون آمده که باید ۳ درصد از استخدامهای پیمانی و رسمی و کارگری به افراد معلول واجد شرایط داده شود، اما عملا کسی از این قانون خبر ندارد.»
به بیانی بهتر، زنان معلول فشارهای زیادی را همزمان تحمل میکنند. فشارهای ناشی از معلولیت، تبعیض جنسیتی، شرایط اقتصادی، عدم دسترسی مناسب به خدمات شهری و … . همچنین قومیت، نژاد، فرهنگ، ارزشها، سنتها، و آداب و رسوم بر سبک زندگی زنان معلول نیز تاثیر میگذارد و به مشکلات آنان می افزاید.
لازم به یادآوری است؛ با آنکه قانون جامع حمایت از معلولان در سال ۱۳۸۳ توسط مجلس مشتمل بر ۱۶ ماده و ۲۴ تبصره تصویب شده است، اما کمتر نشانی از اجرای آن در نهادهای دولتی یا غیر دولتی دیده میشود.