به راستی زمانی که رابطه بر ضابطه بر کشور سایه می افکند و کمتر خبره شدن یا به اصطلاح قدیم ترها(استاد شدن در کار) معنا پیدا می کند و می آموزیم غیر از بالابردن آگاهی و مهارت خود در زمینه زندگی خانوادگی، شغلی و … به راهکارهای دیگری متوسل شویم ، دیگر اهمیتی پیدا نمی کند تا زمانی برای مطالعه بگذاریم.
کارشناسان علوم رفتاری، خاستگاه این رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی را پیشزمینههای ذهنی مردانی میدانند که رانندگی را حق جنسیتی خود و عملی مردانه میپندارند و زنان راننده را به چشم متعرضانی مینگرند که به قلمرو آنان وارد شدهاند.
تا زمانی که نهادهای متولی فرهنگ با مرجعیتهای متعدد و گاه موازی اقدام به سیاستگذاری مجزا کنند، شاهد عدم تعادل در سیستم اجتماعی خواهد بود، ضمن اینکه قطعا چنین اقدامات متناقضی منجر به شکاف بین نسلها و گسست فرهنگی خواهد شد.
پر واضح است که افزایش جرم حاکی از افول سرمایه اجتماعی در جامعه کنونی است. وقتی چنین مسئله مهمی پیش رو داریم (کاهش سرمایه اجتماعی) پس چرا آن قدر در آموزش حقوق شهروندی کم کاریم؟!
گاه تصور میشود رسانه ها واقعیت را بازتاب نمی دهند، بلکه آنها واقعیت را از صافی های خود عبور می دهند. رسانهها به افراد جامعه می گویند که باید بر طبق کلیشه های جنسیتی بیاندیشند و زنان در همین قالب ها قابل فهم هستند.
گاهی مردان برای اینکه در نگاه دیگران تواناتر و مقتدرتر به نظر برسند ناگزیر دست به کارهایی می زنند و بارهای مالی فراوانی برخود تحمیل می کنند تا بتوانند در میان خانواده همسر و حتی خانواده خویش ارج و احترام بیشتری بدست آورند. از سوی دیگر زنان نیز به سبب انگاره های ذهنی که در تعریف زیبایی دارند، گاه طالب تشریفاتی می شوند که این قدرها اهمیت ندارد!
اگر کتاب می توانستیم بخوانیم یا خط میتوانستیم بنویسیم، پدران عزیزمان کتاب و قلم را از دستمان می گرفتند و شکسته، به دور میانداختند که چه معنی دارد دختر خط داشته باشد.»
هنوز مطالعه به عنوان یک نیاز دائمی برای همگان مطرح نیست، هنوز خیلی ها از خواندن سر باز می زنند، در فیلم ها و سریال ها سیگار و تنقلات و … تبلیغ می شود، ولیکن در رسانه های دیداری و شنیداری تبلیغ موثری برای کتاب صورت نمی گیرد.