راست دستی یا چپ دستی از آغاز تولد و یک بار برای همیشه حاصل نمی شود، بلکه به آرامی به وجود می آید.
به گزارش عصر زنان، بیشتر پدران و مادران دوست دارند که کودکان خود را با این نگاه تربیت کنند و به آنان بفهمانند که باید دست راست خود را به کار برند.
به همین لحاظ است که می بینیم، زمانی که کودک دست چپ خود را به سوی مادر دراز می کند، مادر دست او را کنار می زند و می گوید « دست خوبت را به من بده. » کودک به زحمت می تواند بفهمد که چرا دست چپ خوب نیست، اما به هر حال دست راست خود را دراز می کند، و دست چپ را با شرمگینی پشت سر مخفی می سازد.
چپ دستی، مسئله پدران و مادران!
موضوع چپ دستی در سال های اخیر بیشتر از گذشته ذهن بسیاری از پدران و مادران را به خود مشغول داشته است و حتی به صورت مسئله روز درآمده است و کنجکاوی افراد را برانگیخته است.
در بعضی موارد و از لحاظ برخی از پدران و مادران، چپ دستی کودک برای توجیه عقب ماندگی های درسی او وسیله مناسبی است. در مواجهه با این قبیل پدران و مادران غالبا می شنویم که می گویند : « چه کنیم طفلکی چپ دستی دارد! » این نوع توجیهات بسیار ساده و سطحی هستند.
آیا پدران و مادران و آموزگارانی که این اصطلاح را به کار می برند، می دانند که این تفاوت در چیست؟
آیا تعداد چپ دست ها زیاد است؟
با آنکه ممکن است این مسئله از لحاظ یک فرد ناآشنا موجب شگفتی شود، نسبت درصد و تعداد افراد چپ دست در جمعیت عمومی از یک تحقیق یا تحقیق دیگر تغییر می کند.
به عنوان مثال، از لحاظ برخی از محققین این نسبت برابر ۱ تا ۲ درصد است، در حالی که برخی دیگر این نسبت را بین ۲۵ تا ۳۰ درصد تخمین می زنند.
این تفاوت ها را چگونه می توان توجیه نمود؟
در وهله اول از این نظر که برخلاف آنچه ظاهر امر نشان می دهد، نمی توان بین چپ دستان و راست دستان مرز مشخصی رسم کرد.
گروهی از مردم هستند که وضع کاملاً مشخصی دارند یا راست دست هستند و یا کاملا چپ دست، ولی بین این دو حد انتهایی، گروه زیادی از مردم قرار می گیرند که وضع کم و بیش نامشخصی دارند و هر دو دست را به کار می برند : گاهی دست چپ را و گاهی دست راست را.
گاهی ملاحظه می کنیم که بسیاری از افراد لیوان آب را هم با دست راست برمی دارند و هم با دست چپ و یا برای برگرداندن صفحات کتاب، بر حسب امکانات موجود و وضع کتاب، هم دست چپ را به کار می برند وهم دست راست را.
شواهد نشان می دهد که هر چقدر فعالیت مورد نظر به دقت بیشتری نیازمند باشد، دست مسلط بیشتر به کار گرفته می شود، در نتیجه نسبت درصد افراد چپ دست بر حسب درجه پیچیدگی فعالیت تغییر می کند.
این نسبت درصدها از لحاظ محققان نیز متفاوت است. علت این است که همه آنها معیار اندازه گیری واحدی را به کار نمی برند. بنابراین به همان اندازه که وسایل مورد استفاده آنها دقیق تر باشد، تعداد موارد چپ دست ها بیشتر آشکار می شود.
بالاخره مسئله مهم این است که تعداد افراد چپ دست بر حسب سن افراد مورد بررسی و مشاهده تقلیل می یابد و هر قدر کودکان کم سن تر باشند، تعداد افراد چپ دست در بین آنها زیادتر است، در حالی که در نوجوانان و بزرگسالان به سبب تأثیر تقلید و یادگیری و فشارهای خانوادگی و اجتماعی تا اندازه ای چپ دستی از بین رفته است.
بدیهی است که فشارهای اجتماعی نیز به صورت واحدی روی همه ی کودکان تأثیر نمی گذارد.
آن دسته از کودکان که کاملا وضع مشخصی دارند و چپ دستی در آنان بارز است معمولاً چپ دست باقی می مانند، ولی آنها که وضع نامشخصی دارند، بعد از مدتی تردید و تزلزل، در به کار گرفتن یک دست دیگر رفته فته به طرف راست دستی سوق داده می شوند.
با همه ی این احوال و علی رغم فقدان معیارهای سنجش مطلق و دقیق می توان پذیرفت که نسبت درصد کودکان و افراد چپ دست بین ۵تا ۱۰ درصد باشد.
چپ دستی در کودکان
از همان سال های نخستین زندگی بعضی از کودکان به طور کاملا بارز برتری یک نیمه از بدن را بر نیمه دیگر آشکار می سازند. اینان کسانی هستند که از آغاز می توانند در گروه چپ دستان یا راست دستان قرار بگیرند.
به عنوان مثال، بعضی از کودکان شیرخوار ترجیح می دهند که انگشت بزرگ دست چپ خود را بمکند، ولی بسیاری از کودکان ترجیحی به این صراحت از خود نشان نمی دهند.
ملاحظه می کنیم که کودکان دسته اخیر سال های متمادی در انتخاب بین دست راست و دست چپ مردد باقی می مانند. ولیکن رفته رفته این تردید از بین می رود و غالباً به علت تأثیر عوامل آموزشی و گاه به خاطر وضع ارثی اعصاب، تحول به سوی راست دستی انجام می گیرد.
از این گذشته موارد نسبتاً زیادی وجود دارد که در آنها باید ۸ تا ۱۰ سال منتظر ماند تا برتری یک طرف بدن بر طرف دیگر به روشنی شکل ثابتی به خود بگیرد.
لذا باید پذیرفت که راست دستی یا چپ دستی از آغاز تولد و یک بار برای همیشه حاصل نمی شود، بلکه به آرامی به وجود می آید.
ابتدا دوره تردید و تزلزلی وجود دارد و پس از این دوره است که ارگانیسم وضع ثابتی به خود می گیرد. این وضع ثابت معمولا تابع شرایط طبیعی کودک و فشارهای خانوادگی و اجتماعی است که بر او تحمیل می شوند.