آن گونه که زنان می گویند، جامعه وادارمان می سازد که در میان بسیاری از نقش های پیچیده نوسان کنیم و موجب می شود که همیشه تا اندازه ای غیرقابل اعتماد، متناقض و مایه ی شرمساری باشیم.
به گزارش عصر زنان، زنان به عنوان یکی از مهم ترین سرمایه های انسانی، تقریبا نیمی از جمعیت هر کشور را تشکیل می دهند . بدون شک، توانمند کردن این نیم زنانه، در کنار نیم مردانه، می تواند سرعت حرکت جوامع در مسیر توسعه را تسریع بخشد.
در این میان، آن دسته از زنانی که وضعیت آنان نیاز به شناخت و حمایت بیشتری دارد؛ زنان سرپرست خانوار می باشند.
زنان سرپرست خانوار به زنانی گفته می شود که بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال سرپرستی خانوار را به عهده می گیرند و مسئولیت اداره اقتصادی خانواده، تصمیم گیری های عمده و حیاتی به عهده آنهاست. امروزه فزونی این گروه از زنان به صورت یک مشکل اجتماعی مطرح می شود.
این در حالی است که تعدادی از این زنان به دلیل خوداشتغالی یا ثروت جامانده از همسر خود، مشکلات مالی ندارند و با مسائلی دیگر درگیرند. مهم ترین مسئله بخصوص در ایران در حال گذر از سنت به مدرنیته، تغییر شکل مناسبات اجتماعی این زنان و انتظاراتی است که جامعه از یک زن بدون همسر دارد .
به عبارتی در اولین مراحل سرپرست خانوار شدن، مناسبات اجتماعی این زنان، شکل طبیعی خود را از دست می دهد .
هنوز در بسیاری از مناطق ایران، ازدواج نکردن زنان بعد فوت همسر را یکی از مؤلفه های وفاداری و زن نجیب می دانند و روابط اجتماعی اینان توسط خانوادۀ خود و همسرشان به شدت کنترل می شود.
ضرب المثلی در این خصوص در اکثرا نقاط ایران رایج است که «زن بیوه، چادرش هم باهاش دشمنه» به این معنی که باید به شدت مواظب رفت وآمدهای خود باشد. در مناطق دیگری مانند برخی نواحی خراسان شمالی، بویراحمد رسم «زن برادرستانی» هنوز رواج دارد . این شواهد حاکی از آن است که زنان سرپرست از همان ابتدا، آزادی خود در مناسبات اجتماعی را از دست می دهند و این امر تجارب زیسته ی اینان را تحت الشعاع قرار می دهد.
آنچه واضح است؛ در ایران امید به زندگی و تاب آوری زنان سرپرست، بسیار پایین تر از زنان عادی است.
علیرغم تهیه طرح جامع توانمندسازی زنان سرپرست خانوار در بند ت ماده ۸۸۰ قانون برنامه ششم توسعه، به نظر می رسد این قوانین علاوه بر اینکه به اتخاذ تدابیری برای بهبود وضعیت مناسبات اجتماعی زنان سرپرست توجه نکرده اند، توانمندسازی را تنها محدود به اشتغال و بهبود نیازهای زیستی آنها دانسته اند.
یکی از مضامین اصلی تجربه ی زنان سرپرست خانوار، بازتعریف مناسبات با جامعه است.
روابط این زنان قبل و بعد از سرپرست خانوار شدن چه تغییراتی کرده است؟
«طرد اجتماعی برون زا» و «طرد اجتماعی درون زا» دو محوری هستند که مناسبات و روابط زنان سرپرست خانوار را پوشش می دهند.
آن گونه که زنان می گویند جامعه وادارمان می سازد که در میان بسیاری از نقش های پیچیده نوسان کنیم و موجب می شود که همیشه تااندازه ای غیرقابل اعتماد، متناقض و مایه ی شرمساری باشیم.
برخی از زنان بیان می کنند، بعد از طلاق و یا فوت همسرشان، روابطشان به خصوص با زنان دارای همسر به میزان چشمگیری کاهش یافته است. این زنان نوعی طرد اجتماعی برون زا، طرد به وسیله ی دیگران را تجربه کرده اند.
مریم چنین می گوید؛” بعد همسرم، تمام عروس های خانواده که قبلش با هم خیلی خوب بودیم، با من بد شدند و قطع رابطه کردند. از ترس اینکه شوهرشون بخواد منو بگیره . مادرشوهرم بهشون می گفت یکیتون باید این زن رو بگیرد. این از همون تو مراسم ختم شوهرم شروع شد و هنوز هیچ کدومشون تحویلم نمی گیرن و دوس ندارن برم خونه هاشون.”
چنین تجاربی ناشی از وجود رسمی است که در آن تلاش می شود خانواده گسترده بعد از فوت یکی از فرزندان، همچنان پایدار بماند.
به نظر می رسد که این زن در یک چارچوب کامل سنتی به یک تناقض ارتباطی دچار شده است.
از یک طرف، ابتدا مورد طرد زنان اقوام خویش که احساس خطر کرده اند؛ قرارگرفته و از طرف دیگر به وسیله ی شوهران همین زنان که خود را نسبت به همسر برادر خود مسئول و درنهایت متعصب می دانند؛ کنترل می شود.
زهره در این باره می گوید، “هر وقت هر جا بخوایم بریم. برای مراسمی یا چیزی با خانواده شوهرم همه باهم میریم. اونا بدشون میاد بخوام تنها یا با دوستی جایی برم . دلشون میخواد همیشه با خودشون باشم.”
در این میان عده ای از زنان، خودشان کمتر مایل به ارتباط با دیگران بوده و به نوعی تنهایی را برگزیده اند.
بهاره در این رابطه می گوید:” از رابطه برقرار کردن بیزارم و دلم میخواد سرم تو لاک خودم باشه. نه با کسی کار دارم، نه کسی بهم کارداشته باشه.”
فضای ز یسته
فضای زیسته همان شرایطی است که روابط در آن رخ میدهد و بر کم و کیف مناسبات اثر می گذارد .
شواهد حاکی از آن است که فضای سنتی – مذهبی، در طول زمان، شرایط متفاوت و گاهی نابرابری را برای زنان رقم زده است. این امر در شهرهای کوچک تر به اوج بیشتری می رسد.
زنان سرپرست خانوار، فضا ی زندگی خود را چگونه تجربه می کنند؟
زنانی که تنها زندگی می کنند، بر ناامنی و مسموم بودن فضای زندگی حقیقی و مجازی، همچنین نارضایتی از قوانین و محیطی تهی از اعتماد، متفق القولند . اعتماد نداشتن به فضای زندگی، محیطی سرشار از ریسک و ناامنی فضا، همچون زنجیر به هم پیوسته ای گرداگرد زنان سرپرست خانوار را احاطه کرده و پیله های حمایتی آنان را در هاله ای از ابهام فروبرده است.
مریم می گوید:” اوایل برای خرید می رفتم تا می فهمیدند، طلاق گرفتم، بهم قرض می دادند، ولی پیشنهاد رابطه می دادند، همه گرگ هستند. یک بار هم صیغه شش ماهه شدم ولی می ترسیدم و دیگه قبول نکردم. بعد که فهمیدند، صیغه نمیشم، دیگه تحویلم نمیگرفتن و حتی قرضی بهم جنس نمی دادن.”
“جامعه به یک زن بی شوهر هزارتا برچسب بی بند باری و هوس رانی و نیازمند امور جنسی میزنه. حالا شوهردارها از هم بدترن ولی چون شوهردارن تو چشم نمیان وای به روزی که بفهمن شوهر نداری”.
شاید همین ترس از برچسب زدن هاست که بعضی از زنان سرپرست خانوار را مجبور به بازی نقش می کند.
مینا دراین باره می گوید:”فضای اجتماعی اصلا برای یک زن مطلقه مناسب و امن نیست. تو ارتباط با همکارها باید مراقب نحوه پوششم و کلامم باشم. باید خودم نباشم.”
زندگی و تجربه ی زیسته ی زنان سرپرست خانوار در ایران از یک تناقض ساختاری رنج می برد . به طوری که دو محور اصلی تلاش برا ی فاصله گیر ی و بازاندیشی رابطه ها بیشتر مناسبات اجتماعی آنان را پوشش می دهد.
ُ
عده ای از ز زنان به دلیل مختلف، مانند اعتماد نداشتن تلاش کرده از دیگران فاصله بگیرند؛ از دامنۀ ارتباطات خود در این فضای آفت زده کاسته و خانه نشین شده اند. عده ای دیگر در پاسخ به این فضا، نوعی بازاندیشی در روابط خود ایجاد کرده، نگاه قضاوت اطرافیان را نادیده گرفته و نوعی جدید از روابط را تجربه کرده اند. به عبارتی می توان گفت زنان سرپرست از قید نظارت همسر و محدودیت های مناسبات
زمان همسرداری رها شده و در بند نظارت و قضاوت یک جامعه بر مناسبات خود گرفتار آمده اند.
به طورکلی زنان سرپرست خانوار در ابعاد گوناگون تجربه زیسته ی خود با چالش هایی مواجه اند.
به ارتباط با دیگران و اطراف خود کمتر اعتماد می کنند؛ اما این بی اعتمادی در ارتباط با مردان به اوج خود می رسد.
ناامنی و مسموم بودن، مهم ترین چالش فضای زیسته ی آنان است. مبهم بودن زمان و شرط و شروط هایی که زمان برایشان ایجاد می کند، نقش زمان را برایشان متزلزل کرده است. زنده اند اما به امید فرزندانشان. امیدوارند اما به شرط کارشان!
لذا ازآنجایی که تعداد زنان سرپرست، رو به افزایش است و دوم اینکه اگرنه الزاما اما در موارد متعدد الگوی رفتاری فرزندان خود هستند و می توانند به عاملی بین نسلی آسیب های اجتماعی تبدیل شوند؛ نیاز است که با یک سیاست مدیریتی توانمند به مسائل زنان، با فراهم کردن زیرساخت های قانونی و فرهنگی، به آنان در حفظ یک زندگی آبرومند و سالم، در جهت برآوردن نیازشان کمک کرد.