عصر زنان

تجربیات زیسته ی فارغ التحصیلان دانشگاهی دختر

از اینکه دانشگاه، دیگر به همگان تعلق دارد و نه به عده معدود “نخبگان” خرسندیم، اما بیم آن می­ رود که معیارهای یادگیری، خلاقیت و نوآوری افول کنند و کیفیت و کمال به مفاهیم پوچ و بی معنا تبدیل شوند، و به تعبیر اندیشمندی از دانشگاه جز ویرانه­ ای آباد به جای نماند.

به گزارش عصر زنان، از اینکه دانشگاه، دیگر به همگان تعلق دارد و نه به عده معدود “نخبگان” خرسندیم، اما بیم آن می­ رود که معیارهای یادگیری، خلاقیت و نوآوری افول کنند و کیفیت و کمال به مفاهیم پوچ و بی معنا تبدیل شوند، و به تعبیر اندیشمندی از دانشگاه جز ویرانه­ ای آباد به جای نماند.

بنابراین بر اساس نظریه­ های وجودی (هستی نگر) نداشتن احساس معنا و هدف در زندگی آزاردهنده است و تجربه بی­ حوصلگی و عواطف منفی عوامل این نداشتن معنا و هدف در زندگی است.
دانشجویان دختر اعتقاد دارند، که ادامه ی تحصیل و داشتن مدرک تحصیلی بالاتر کمکی به آنها در پیدا کردن شغل و جذب در بازار کار نمی­ کند و این امر باعث افسردگی فارغ التحصیلان می­ شود.

گزیده ای از تجربیات زیسته فارغ التحصیلان دختر

احساس پوچی و بی معنایی:
“بعد از پایان دوره کارشناسی تصمیم گرفتم ارشد رشته خودم یعنی علوم تربیتی رو در دانشگاه تبریز ادامه بدم که بتونم در آینده شغل بهتری داشته باشم. اما متاسفانه هیچ خبری از شغل و آینده روشن نیست و من افسوس می خورم که برای چی این همه وقت و هزینه کردم. چنانچه بخوام هم تو استخدامی آموزش و پرورش شرکت کنم باز هم با شکست مواجه میشم چون دو بار آزمون دادم که تعداد کمی رو پذیرش می کنند؛ در حالی که انگیزه­ ای برای خواندن دوباره ندارم، چون می دونم هیچ آینده ای برای من نیست. کلا میشه گفت از زندگی نا امید شدم”.

ناامیدی بخاطر نبود شغل:
“کلا از پیدا کردن شغل ناامید شده ام. دیگر هیچ امیدی برای پیدا کردن شغل مناسب ندارم. هم سنم رفته بالا و هم شرایط کار روز به روز بدتر می شود”.

بلاتکلیفی و بی هدف بودن:
“من نتوانستم در اداره دولتی استخدام شوم. اما بنا به تخصصم توانستم یک مغازه خدمات اینترنتی اجاره کنم و از این راه کسب درآمد می کنم . بیکاری بعد از فارغ التحصیلی آن هم برای تک فرزند و تک دختر خانواده واقعا سخت است. چرا که به امید بهبود زندگی خانواده ام ادامه تحصیل داده بودم، من خودم بلاتکلیف مانده ام، نتوانسته ام ازدواج کنم، چون وضعیت مالی خانواده ام خوب نیست و در واقع جرات نمی کنم که به خواستگارهایم جواب مثبت بدهم”.

“وقتی تو دانشگاه تبریز رشته شیمی در مقطع کارشناسی ارشد قبول شدم تصمیم گرفتم دکترای رشتم رو تو همین دانشگاه ادامه بدم و خوشبختانه قبول شدم بعد از اتمام تحصیلاتم با وجود داشتن دکترای تو سخت ترین رشته دانشگاه تبریز، بازم بیکارم، الان کاملا گیجم که چرا فقط به تحصیلات عالیه فکر کردم. هیچ چیز به اندازه بلاتکلیفی معناداری زندگی را ازم نمی گیره؟

احساس حقارت:
“به نظر من اکنون دیگر مدرک داشتن یک ارزش جهت جذب به کار به شمار نمی رود. چرا که تعداد فارغ التحصیلان دانشگاهی این قدر زیاد است که در هر رشته ای هزاران جوان بیکار داریم و تنها کسانی جذب بازار کار میشن که خیلی خوش شانسن و گرنه یا باید بیکار باشن یا دنبال شغل آزاد، که اون هم سرمایه می خواد. من خودم همکلاسی های پسری تو کلاس داشتم که چاره ای جز مسافر کشی ندارن. پسرها حداقل این انعطاف پذیری شغلی را دارند، من چی بگم؟ و این واقعا دردآوره که نمی تونیم در رشته تخصصی خودمون مشغول به کار بشیم و این همه تلاش و درس خوندن هیچ و متاسفانه جز احساس حقارت برامون چیزی نداشت”.

“من از اینکه اومدم ادامه تحصیل دادم احساس حقارت می کنم. همیشه از طرف فامیل و آشنایانی که حداقل تحصیلات را دارند تحقیر می شوم. آدم تا این موقعیت ها را تجربه نکنه، کامل درکش نمی کنه من چی میگم. هم مدرسه ای های من با اخذ دیپلم رفتن یک حرفه ای را یاد گرفتن و الان خیلی از من موفق ترند”.

احساس بازنده بودن:
“وقتی تو دانشگاه شیراز رشته فیزیک در مقطع کارشناسی ارشد قبول شدم، تصمیم گرفتم دکترای رشته ام رو تو دانشگاه تبریز ادامه بدم و خوشبختانه قبول شدم و در نظر دارم تا دکترا رو تموم نکنم، ازدواج نمی کنم. چون رشته من سخته و دردسر خودشو داره و من نمی تونم مسئولیت خانواده رو بر عهده بگیرم چون به فکر فارغ التحصیلی هستم. از طرفی هم این استرس رو دارم که سنم برای ازدواج داره بالاتر میره”.

“حقیقت را بگم  من الان احساس بازندگی می­ کنم چون من تمام عمرم و  پولم را صرف درس و دانشگاه کردم به امید اینکه یه جایی استخدام بشم و یه جایگاهی تو جامعه داشته باشم درحالی که با مدرک دکتری دارم تو وبلاگ مقاله­ های مردم رو تبلیغ می­ کنم  که چند تومن پول در بیارم . درحالی که برادر کوچکتر ازخودم دیپلم که گرفت، رفت سراغ جوشکاری و مکانیکی الان خیلی موفق هست. بهترین زندگی را داره، هم ازدواج کرده، همه خونه زندگی داره، ولی من هم از ازدواج موندم هم از شغل و کار.عمرم بیهوده هدررفت همین”.

نبود انگیزه:
به خدا خسته شدم. اصلا انگیزه ی هیچ کاری رو ندارم. با ۲۶ سال همه هدف هایی که در دوران دانشجویی داشتم، همه از بین رفت. چه اهداف و آینده ای برای خود ترسیم کرده بودم. دیگه اون دانشجوی باهوش و با انگیزه قبل نیستم که بهترین نمرات و کارهای تحقیقی و پژوهشی رو داشت با خودم میگم برای چی  این همه تلاش کنم در حالی که هیچ موقعیت شغلی برام وجود نداره. کلا بی انگیزه شده ام . نه انگیزه کار دارم، نه انگیزه زندگی و نه انگیزه پیشرفتی. در واقع یک مرده متحرکم”.

” آدم وقتی دوروبرش چراغ روشنی نبینه انگیزه ای برای ادامه راه نداره. من کارشناسی خوندم به امید شغل و آینده بهتر، ارشدخوندم باز شغل پیدا نشد. اصلا دیگه هیچ انگیزه­ ای برای زندگی ندارم، اصلا کسی به فکر ما جوانها نیست”.

سرزنش والدین:
دختری ۳۱ ساله هستم. تحصیلات کارشناسی ارشد دارم. الان یک سال است که فارغ التحصیل شدم صبح تا شب توخونه بی­ هدف روزها رو شب می­ کنم  و هیچ هدفی برای آینده ندارم. بیش تر ازهمه، طعنه ها و سرکوفت­ های والدینم اذیت می کنه. ادعایشان این است که من در پیدا کردن شغل ناتوان هستم. میگن چرا همکلاسی هایت شغل پیدا کردند و تو نتونستی پیدا کنی؟”.

“من دو سه سالی پشت کنکور بودم بعد از چند سال تصمیم گرفتم برم دانشگاه. وضع مالی هم خوب نبود. سال ۹۰ رفتم دانشگاه و سال ۹۴ فارغ التحصیل شدم. الان لیسانس صنایع غذایی دارم و ۲۵ سالمه. اما الان بیکارم. خانواده ام سرزنشم می کنند، میگن این چه رشته ای بود که رفتی…”.

نیش و کنایه های آشنایان:
“خودم به چشم خودم دیدم که پسر همسایمون داشت از سرکار(کارگری) برمی­ گشت، یکی از همسایه­­­­­­ها گفت: بیچاره( الف.ج) چقدر هزینه گذاشت تا پسرش درس بخونه،  در کار دولتی استخدام بشه. ولی  ببین چی­ شد با مدرک فوق لیسانس داره کارگری می­ کنه”.

“من دیگه از این وضعیت خسته شدم. همه چی به کنار، این نیش و کنایه­ و نگاه اطرافیان هم به کنار، نه راه پس دارم نه راه  پیش”.

کارآفرینی دانشجویان:

“من کارشناسی نرم افزار دارم. تا دلت بخواد من دنبال شغل گشتم. شرکتی نبود که بهش سر نزده باشم. الان به این نتیجه رسیدم که آموزش عالی باید دانشجویان را به سمت کارآفرینی هدایت کند. وقتی ظرفیت های بخش دولتی پایین است. بهترین راه تربیت نیروهای کارآفرین در دانشگاه است “.

“یکی از موانع پیش روی زنان، عمدتا عدم اعتقاد به مهارت های کارآفرینی آنهاست. جامعه ما به این امر اعتقاد دارد که زنان مهارت و قدرت کارآفرینی پایینی دارند. به نظر من برای غلبه بر این موانع دانشگاه ها به آموزش های صحیح و علمی دانشجویان توجه کافی داشته باشند و با تقویت مهارت کارآفرینی در جوانان باعث بشه که یک دانشجو پس از اتمام تحصیلات نه فقط به دنبال آگهی استخدام بلکه خودش بتونه یک کار آفرین باشه تا هم معضل بیکاری کم بشه و نهایتا خود دانشجو هم بتونه برای خودش درآمدی داشته باشه در این صورت هیچ دانشجوی فارغ التحصیلی احساس بی معنایی نخواهد کرد”.

مهارت آموزی:
“زمانی که من دانشگاه قبول شدم، آن هم رشته عمران. فکر می کردم حتما بلافاصله پس از فارغ التحصیلی جذب کار میشم. اما اکنون با وجود اینکه ارشدم رو هم گرفتم و می دونم که تخصص کافی تو رشته ای که خوندم را دارم. بازم بیکارم و ای کاش زمانم رو صرف یه شغل فنی می­ کردم، قطعا برای آینده ام خوب بود و می تونستم هزینه زندگی رو در بیارم”.

شما چه تجربه ای دارید؟


برچسب ها:, , ,
تمام حقوق مادی و معنوی برای پایگاه خبری عصر زنان محفوظ است