به راستی زمانی که رابطه بر ضابطه بر کشور سایه می افکند و کمتر خبره شدن یا به اصطلاح قدیم ترها(استاد شدن در کار) معنا پیدا می کند و می آموزیم غیر از بالابردن آگاهی و مهارت خود در زمینه زندگی خانوادگی، شغلی و … به راهکارهای دیگری متوسل شویم ، دیگر اهمیتی پیدا نمی کند تا زمانی برای مطالعه بگذاریم.
به گزارش عصر زنان، قبل تر ها در برخی خانواده ها کتاب کالای لوکس خانه ها بود ، اگر حتی نمی خواندند ، می رفتند جلد قشنگ تر ها و یا ثقیل ترها را می خریدند و در کتابخانه منزلشان در معرض دید قرار می دادند که مثلا ما روشنفکریم .
اما اکنون حتی آن را هم از دست داده ایم ، دیگر کتاب کالای لوکس خانه ها نیست و بازار خرید کتاب بیش از پیش کساد شده است .
برخی از کتاب ها را که مطالعه می کنم ، علاقه مند می شوم نویسنده اش را زود ملاقات کنم که قصدت از نوشتن چنین کتابی چه بوده ؟!شاید درست نباشد که بگویم یک سری حرف های نامربوط و بی سرو ته و غیر ادبی و حتی بی ادبی محض.
نمی دانم شاید امروز اسمش را گذاشته اند ادبیات …
به نظرم کتاب نخوانیم بهتر است تا اینها را بخوانیم.
مدتهاست می شنویم آدم های فلان کشور پرمطالعه ترین انسان های دنیا و ما در آن پایین ها جز کم مطالعه ترین ها هستیم.
آیا دردی را دوا کرده؟ به کسی برخورده؟ سرانه مطالعه را تکانی داده؟ نتیجه اینکه آمار دادن صرف، سودی ندارد و باید فکر راه حل بود.
کتاب دریچه ای به سوی دانش ها و تجربه هاست. اندیشمندی گفته است «اگر علاقه به تجربه زندگی چندباره دارید ، کتاب بخوانید.»
ولیکن سوال اینجاست چرا هنوز حلاوت و شیرینی چنین تجربه بی بدیلی به مذاق مردم ما نیامده و آن را حس نکرده اند.
منطقی به نظر می آید تا زمانی که نیاز نباشد قاعدتا تقاضایی هم نیست ، حال باید به این نکته توجه داشت که چگونه اقشار جامعه نیاز به مطالعه پیدا کنند تا بتوانند این تجربه زندگی چندباره را در قالب خواندن کتاب های گوناگون احساس کنند.
به راستی زمانی که رابطه بر ضابطه بر کشور سایه می افکند و کمتر خبره شدن یا به اصطلاح قدیم ترها(استاد شدن در کار) معنا پیدا می کند و می آموزیم غیر از بالابردن آگاهی و مهارت خود در زمینه زندگی خانوادگی، شغلی و … به راهکارهای دیگری متوسل شویم ، دیگر اهمیتی پیدا نمی کند تا زمانی برای مطالعه بگذاریم.
معضل مطالعه در کشور یک مساله تک بعدی نیست و دلایل متعددی در کاهش سرانه مطالعه نقش دارد .
اینکه کتاب گران است، نشر مشکل دارد، کتابخانه کم داریم و آنها نیز که هستند فقیرند، دلایل واضح و کافی بر نخواندن نیست. به نظر می رسد گره اصلی مشکلات نرخ پایین مطالعه در فرهنگ موجود در جامعه است.
شاید بدبینانه باشد که اذعان کنیم ایرانی ها یاد گرفته اند کارها را از ساده ترین راه حل به مقصد برسانند و در واقع (سر هم کنند)، حال نتیجه چه می شود؟! مسائل کوتاه مدت یا بلند مدت را به آیندگان واگذار می کنند.
کتاب دوست مهربانم دیگر نیست، حتی کودکانمان کتاب را وسیله ای می بینند که با خواندنش آن را از سر خود باز کنند و خلاص شوند.
جامعه ای که پرسشگر نباشد پس نیازی نمی بیند در کتاب ها به دنبال پاسخ ابهاماتش باشد .
در زمینه کودکان حداقل می دانم کارهای فراوانی صورت گرفته، جلسات کتابخوانی و یا دیدار با نویسنده در برخی کتابخانه های شهر برگزار می شود اما متاسفانه به دلیل تعمق نکردن در راستای پربار کردن چنین برنامه هایی و عدم موفقیت در تعیین هدف و سازوکار متناسب تنها در همان اعلام روز و ساعت باقی مانده است و به سبب آنکه خروجی(لذت ناشی از حضور در این گردهمایی ها و آشناشدن با یک کتاب و قصه) از آنها دیده نمی شود چیزی جز هزینه ای بی ثمر نیست که بر دوش مسئولان متولی باقی می ماند.
مطالعه امری اکتسابی است و گرایش به آن را می توان از دوران کودکی پروراند و تقویت کرد. حال اگر از تمام مسائل و مشکلات موجود در این عرصه بگذریم و انگشت اشاره را به سمت خودمان بگیریم این می شود که ما در جایگاه پدر و مادر، گوشی هایمان را روزی چند دقیقه و یا ساعتی کنار بگذاریم و به مطالعه کتاب بپردازیم؛ همین که به وسیله فرزندانمان دیده شویم بس است چراکه این روزها ستون تمدن (کتاب و مطبوعات) به لرزه افتاده است.
– مهدیه ملک شیخی تحلیلگر مسائل اجتماعی