کسی تصمیم نگرفته است پدرسالاری مورد تردید واقع شود، اما در عمل بر اساس یک سری فرایندهای واقعی (مشارکت زنان در امور اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی) اتفاق افتاده است؛ در نتیجه امکان بازگشت به وضع پیشین وجود ندارد.
به گزارش عصر زنان، تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی به خصوص در این چند دهه اخیر برای جامعه وضعیت متعارضی را پدید آورده است.
در این میان یکی از زمینههای اساسی تحول نهادین در جامعه ما دگرگونی ساختار قدرت در خانواده است.
زمانی تنها مرد تصمیم میگرفت و زن تبعیت میکرد؛ اما امروز مرد میخواهد تصمیم بگیرد و زن نیز میخواهد تصمیم بگیرد.
مرد یاد نگرفته است که برای زن حق تصمیم گیری قائل باشد؛ از طرف دیگر زن هنوز یاد نگرفته است که یک رای بیشتر ندارد.
برای آنکه دو نفر به تعامل برسند، لازم است با هم گفتگو کنند تا رایهای متعدد تبدیل به توافق کلی شود و چنین چیزی باید درون خانوادهها تبدیل به سنت شود.
افراد بایستی یاد بگیرند که هم نظر بدهند و هم نظرات دیگران را بشنوند و در نهایت تصمیم بگیرند.
مشارکتی شدن خانواده به معنای تامین منابع اقتصادی، فرهنگی و منزلت خانواده که از طرف زن و شوهر هر دو تامین میشود، بر دموکراتیک شدن خانواده اثرگذار است.
دموکراتیک شدن خانواده یعنی چه؟
دموکراتیک شدن خانواده به معنای این است که در تصمیم گیریهایی که در خانواده اتفاق میافتد، زنان نیز برای خود حق تصمیم گیری قائلند؛ در حالی که قبلاً جهتگیریهای زندگی خانوادگی توسط مرد خانواده تعیین میشد و این او بود که تصمیم میگرفت. این تصمیم هر چیزی اعم از خرید اتومبیل، خانه یا محل تحصیل، نوع لباس، ادامه تحصیل فرزندان و … را شامل میشد.
در گذشته زنها حالت تابعیت داشتند، اما اکنون خانواده تا حدودی دموکراتیک شده و خانواده مشورتی شکل پیدا کرده است
و یا میتوان به آن خانواده گفتگویی نیز لقب داد.
در چنین خانوادههایی طرفین رابطه سعی میکنند تا از طریق بحث، گفتگو و استدلال تصمیم گیری کنند. درحالی که تعیین کننده تصمیم گیریها در گذشته عمدتاً هنجارهای تثبیت شده جامعه یعنی ارزشهای پدرسالارانه بود.
اما مشکل از آنجا شروع میشود که هر دو طرف ضمن اینکه احساس میکنند از حق تصمیم گیری برخوردارند، در عین حال هنوز مهارت اجتماعی لازم را پیدا نکردهاند تا تصمیم گیریهایشان را به شیوه گفتگویی پیش ببرند. در این حالت هر طرف سعی میکند الگو و سبک خود را به طرف دیگر تحمیل کند.
بدین شکل خانواده دچار تنش میشود و از درون این تنشها است که میزان خشونت و طلاق بالا میرود.
گروهی بر آنند که دموکراتیک شدن خانواده به تنش و به تبع آن افزایش نرخ طلاق منجر شده است؛ در نتیجه باید به شیوههای سنتی خانواده بازگشت.
سوالی که در اینجا مطرح میشود، اینکه آیا امکان چنین بازگشتی وجود دارد؟
آیا دموکراتیک شدن خانواده با تمامی آثار مثبت و منفیاش اجتناب ناپذیر و غیر قابل بازگشت است؟
در پاسخ میتوان گفت دموکراتیک شدن خانوادهها به این دلیل نیست که افرادی تصمیم گرفته اند تا خانوادهها دموکراتیک شوند.
بنابراین کسی تصمیم نگرفته است پدرسالاری مورد تردید واقع شود، اما در عمل بر اساس یک سری فرایندهای واقعی (مشارکت زنان در امور اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی) اتفاق افتاده است؛ در نتیجه امکان بازگشت به وضع پیشین وجود ندارد.
چنانچه زن و مرد متوجه شوند درون خانواده در کنار هنجارهای سنتی رایج باید به مناسبات گفتگویی نیز بیندیشند و به جای اعمال خشونت اعم از زبانی، روانی یا فیزیکی سعی کنند تا از طریق گفتگو مسائل خود را سازماندهی و یا از نو بازسازی کنند، شورش و انقلاب که همان طلاق واقعی است، اتفاق نمیافتد.