تا زمانی که نهادهای متولی فرهنگ با مرجعیتهای متعدد و گاه موازی اقدام به سیاستگذاری مجزا کنند، شاهد عدم تعادل در سیستم اجتماعی خواهد بود، ضمن اینکه قطعا چنین اقدامات متناقضی منجر به شکاف بین نسلها و گسست فرهنگی خواهد شد.
به گزارش عصر زنان، هر روزه در حین عبور از کوچه و خیابان شاهد کارهایی که مخل نظم اجتماعی و مغایر با فرهنگ عمومی است، هستیم. تماشای رفتارهای نامتعارفی همچون ریختن زباله بر روی زمین یا عبور راننده متخلف از چراغ قرمز و دهها رفتار غیراجتماعی که هر روزه از سوی برخی شهروندان سر میزند، این پرسش را در ذهن متبادر میسازد که چگونه و به چه دلیل مردمی با پیشینه غنی از تمدن و فرهنگ، سبک زندگی خویش را این گونه انتخاب کرده اند؟ در یک نگاه ابتدایی گروهی از انسانها «بافرهنگ» و عدهای «بی فرهنگ» به نظر میرسند، اما از منظر علمی تمامی جوامع فرهنگ دارند.
فرهنگ مجموعهای از اندیشه ها، باورها، سنت ها، آداب و ذخیرههای فکری و ذهنی یک ملت است. اینها هنگامی به عنوان «فرهنگ عمومی» شناخته میشود که اکثریت افراد جامعه آن را بدون اجبار پذیرفته و روابط میان یکدیگر را بر اساس آن رقم بزنند. فرهنگ عمومی بر خلاف فرهنگ رسمی که از سوی نهادهای حاکمیتی تعریف و ترویج میشود، غیر دستوری و غیررسمی است.
فرهنگ عمومی عرصهای از فرهنگ است که تولیدکننده و مصرف کننده آن، آحاد جامعه هستند و مجموعه نیازهای فرهنگی است که عموم مردم با آن روبرو میباشند.
یکی از دغدغههای بشر امروز و حتی دولتها مسئله فرهنگ و امور فرهنگی است. پرداختن به امور فرهنگی یک کشور زمانی موفق به شمار میرود که در تکوین شخصیت شهروندان با تاکید بر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی موثر باشد. این مهم خلایی است که امروز موجب شده است تا انواع آسیبهای اجتماعی سربرآورند و انتشار اخبار روزانه دهها حادثه و رخداد، وجدان جمعی را جریحه دار سازد.
از آنجا که فرهنگ عمومی، آن اموری است که فرد از جامعه خود یاد میگیرد، دارای چند ویژگی کلیدی است:
– در خلال زمان انباشتگی مییابد، بنابراین قابل اعتلا و تکامل است.
– نسبی است و هیچ فرهنگی را پست و کوچک نمیشمارد.
– قابل انتقال و آموختنی است و از نسلی به نسل دیگر از طریق فرآیندهای آموزشی انتقال مییابد.
– ماهیتی پیچیده دارد و سبب انسجام اجتماعی میشود و نوعی همگرایی و یکپارچگی فرهنگی پدید میآورد.
– فرهنگ عمومی در حالی که متغیر است، ثابت نیز هست، تغییرات فرهنگی آهسته و در درازمدت اتفاق میافتد.
جهان با سرعت، تغییر و تحول در ساختارهای مختلف اجتماعی را پشت سر میگذارد. بر اثر توسعه ارتباطات اجتماعی و تکنولوژیهای واسط فرهنگ، جوامع نیز دچار دگرگونی شده اند، پرواضح است چنانچه ساختارهای فرهنگی یک جامعه با تحولات آن هماهنگ نگردد، اجتماع مردم دچار نوعی تضاد و عقب ماندگی میشود.
اگر فرهنگ داشتن و بی فرهنگ بودن را به شخصی نسبت دهند، مقصود این است که او در فکر و عمل از قواعد و نظمی پیروی میکند و یا بی توجه و بی مبالات به ادب، قاعده و قانون است. فرهنگ در عمل معنا مییابد و تاکید بر عمل به حدی است که چنانچه به آموزههای فرهنگی عمل نشود، نمیتوان آن را فرهنگ نامید؛ بلکه فرهنگی بی ریشه و سست و شکننده است. فرهنگ تنها حرف نیست، عمل نیز است. چنین عملگرایی در فرهنگ، جامعه را کارا و شهروندان را مفید و سودمند به حال جامعه میسازد.
روند نزولی هویت فرهنگی و مشارکت فرهنگی، زندگی عادی مردم را متوقف نمیکند. زندگی جریان دارد، اما همه امور پرهزینهتر و کندتر میشود و مهمتر از آن فعالیتهای خلاق و نوآورانه در عرصه جامعه متوقف میشود. اعتمادها رخت برمی بندد، اخلاقیات سست میشود و رفتار مردم با یکدیگر، کردار مسافرانی میشود که قرار نیست با هم زندگی کنند، بلکه به اجبار دورهای با یکدیگر همسفر هستند.
کشورمان ایران، در فرآیند انتقال خود از مرحله سنتی به مدرنیسم دچار واپس ماندگی ساختاری شده است. به عبارتی، حامل ویژگیهایی است که نه به طور کامل جامعه سنتی را میماند و نه شباهتی به مشخصات جوامع مدرن دارد. برخی از مشخصههای جامعه سنتی را در اجتماع مدرن و بالعکس میتوان یافت که آنها را دچار تداخل و بهم پیوستگی ساخته و این مشابه وضعیتی است که در برهه کنونی کشور شاهد هستیم. تعارض و ناهماهنگی میان دو شبه جامعه سبب کاهش امنیت فرهنگی و اجتماعی بین شهروندان گردیده است.
تا زمانی که نهادهای متولی فرهنگ با مرجعیتهای متعدد و گاه موازی اقدام به سیاست گذاری کنند، بدون اینکه بین مرجعیت بخشها هماهنگی باشد، برخی سیاستگذاریهای حاصله در نقطه مقابل هم قرار میگیرند که عدم تعادل در سیستم اجتماعی را سبب میشود که از پیامدهای چنین تناقضاتی شکاف بین نسلها و گسست فرهنگی خواهد بود.
– مهدیه ملک شیخی تحلیلگر مسائل اجتماعی